اقتصادی

رئیس سینمایی و توصیه ایرج میرزا

شلاق زدن رحیم پور ازغدی در نماز جمعه

از آن دعاهایی که با شیر در بدن شد و با جان به در رود. هم کوتاه است و هم خوش آهنگ. با این حال این مدیر عزیز که ظاهرا دوست دارد دیگران حتما با پیشوند دکتر ایشان را خطاب کنند از روی کاغذ این دعا را می خواند. یک دعای ده دوازده کلمه ای را با چهار پنج خطای فاحش. یعنی رسما غلط می خواند. لغزش و تپق نه. غلط. غلط رسمی. خیلی ایراد دارد؟ آسمان به زمین آمده؟ نه. هر آدمی ممکن است از این خطاها بکند. به ویژه در یک مراسم رسمی مهم. پس چرا جامعه این قدر به این موضوع واکنش نشان داده است؟ ما که قاعدتا باید این چیزها برایمان طبیعی باشد. وقتی وزیر خارجه دولت مستقر نمی تواند عربی و انگلیسی را از رو بخواند و آقای رئیس دولت هم که ماشاءالله در این زمینه ها گوی سبقت را از دیگران ربوده است دیگر چه توقعی است از رئیس سازمان سینمایی. آن هم سینمای ورشکسته ای که پرفروش ترین فیلم هایش هر چیزی هستند الا سینما. اما مهم است. خیلی هم مهم است، چرا که این رئیس و نظائر او با توسل به همین ظواهر به چنین منزلتی دست یافته اند. این رئیس و نظائر او با کشیدن مد ولاالضالین و سلام و علیک از ته حلق توانسته اند در مهم ترین جایگاه مدیریتی بایستند. البته بعضی هایشان همین مقدار را هم بلد نیستند. یعنی حتی اگر شریعت و ظواهر آن هم متر و معیار باشد قطعا مردود خواهند شد اما به راه های آسان تری و نمایش های کم زحمت تری روی می آورند. مثل آوردن آن دو طفل معصوم روی صحنه با پوشش چادر و بوسه زدن بر چادر آن ها. می دانید چنین کار بی ربط و لوسی در چشم مدیرانی همانند خود این ها چه قدر می ارزد؟ اصلا مهم نیست در طول مدیریت این پدیده های شبه انقلابی و خودارزشی پندار چه بلایی بر سر سینما و سینما گران آمده. اصلا مهم نیست که در فضای مدیریتی این جماعت، سازنده قصه های مجید خودش را حلق آویز کرده. اصلا مهم نیست سینماها رسما از تماشاچی خالی شده و پرفروش ترین فیلم های این سال ها کپی دست چندم از فیلمفارسی است. و تازه صد رحمت به فیلمفارسی که دست کم شعارهای اخلاقی می داد و مروج فرهنگ لوطی منشی و داش مشتی گری بود نه این زباله هایی که مظهر بی اخلاقی و ابتذالند. بله، عشق است سینمای پُر خرجِ بدون بیننده که برای از ما بهتران ساخته می شود. و اگر نیک بنگری همه نکته همین جاست. همه این تلاش ها برای به دست آوردن دل همان از ما بهتران است وگرنه چه اهمیتی دارد که روزنامه نگار و منتقد و اهل فرهنگ و مخاطب جدی سینما این چیزها را بپسندد یا نپسندد. مهم این است که رئیس سازمان سینمایی این قدر هوشمندی دارد که در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر و جلوی آن همه دوربین و رسانه ای که دارد همه چیز را زنده پخش می کند در پاسخ به فاجعه ای که پرویز شیخ طادی رقم زد! دست دختران کوچک سال چادری اش را بگیرد و بیاورد روی صحنه و به این هم اکتفا نکند و بر چادرشان بوسه بزند تا آن هایی که باید بفهمند، بفهمند که خاطرتان جمع باشد، هیچ تهدیدی متوجه فرهنگ این سرزمین نیست و سکاندار سینمای این ملک کسی است که دختران خردسالش چادری اند. الله اکبر.

باری! آن که می گفت: آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت، اگرچه از دست زاهدان ریایی به تنگ آمده بود اما در دوران او زاهدان ریایی دست کم اسباب ظاهری زهد ورزی و ریاکاری را به تمامی در اختیار داشتند. یعنی حداقل بلد بودند آیه ای، حدیثی، روایتی را به گونه ای بخوانند که دلِ خلقِ از همه جا بی خبر را ببرند و گروهی را به این شبهه افکنند که اینان مردان خدایند. در روزگار ما اما همین مقدار زحمت را لازم نیست بر خود هموار کنید. کافی است بلد باشید چگونه با حرارت و عصبانیت شعار انقلابی سر دهید و هر کسی را که در شمار خودی ها نبود به ضدیت با اسلام و انقلاب و نظام متهم کنید و به ظواهری هم چون چادر و چفیه و انگشتر عقیق بیش از هرچیز دیگری اهمیت بدهید و به هرکسی که گفت یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است هیچ وقعی ننهید و به وصیت حکیم ایرج میرزا که فرمود صورت را نکو بگیرید و بی خیال معنا شوید گوش جان بسپارید تا از خیر دو جهان نصیبی تام و تمام ببرید.

روزنامه هم میهن

دکمه بازگشت به بالا