کتاب

خلاصه کتاب الگوی تحول همه جانبه دانشگاه | ناظمی اردکانی

خلاصه کتاب الگوی تحول همه جانبه دانشگاه ( نویسنده مهدی ناظمی اردکانی )

کتاب «الگوی تحول همه جانبه دانشگاه» نوشته دکتر مهدی ناظمی اردکانی، با هدف ارائه یک چارچوب جامع برای دگرگونی بنیادین دانشگاه های ایران به سوی رسالت های تمدن ساز اسلامی، نگاشته شده است. این اثر تلاش می کند تا با تحلیل دقیق چالش های کنونی، مسیر دستیابی به یک دانشگاه پویا و کارآمد را ترسیم کند و به مخاطبان خود، از دانشجویان و اساتید تا مدیران آموزش عالی، دیدگاهی نوین برای مواجهه با آینده دانشگاهی ایران ارائه دهد.

دکتر مهدی ناظمی اردکانی، از چهره های شناخته شده در حوزه آموزش عالی ایران، با تالیف این کتاب گامی مهم در گفتمان تحول دانشگاهی در ایران برداشته است. او با دیدگاهی ریشه ای و عمیق، به فلسفه وجودی دانشگاه می پردازد و ضرورت دگرگونی آن را در جهت پاسخگویی به نیازهای تمدن سازی نوین اسلامی مطرح می سازد. این کتاب بیش از آنکه یک صرفاً خلاصه نویسی یا روایتی سطحی از مسائل باشد، اثری تحلیلی و راهبردی است که سعی دارد با ارائه مدل ها و مبانی نظری، راهکارهای عملی برای مدیریت دانشگاه در عصر حاضر ارائه کند. محتوای این مقاله، خلاصه ای جامع و تحلیلی از این اثر ارزشمند است که ایده های اصلی، مبانی نظری، و نقدهای مطرح شده توسط نویسنده را برای خوانندگان آشکار می سازد تا بدون نیاز به مطالعه کامل کتاب، با زوایای پنهان و آشکار آن آشنا شوند. هر بخش از این خلاصه، تلاشی است برای همراهی خواننده در تجربه ای عمیق تر از دیدگاه های نویسنده و درک ابعاد مختلف تحول در آموزش عالی.

فصل اول: فلسفه وجودی دانشگاه و ضرورت تحول

در این فصل، دکتر ناظمی اردکانی ابتدا به ریشه های فلسفی وجود دانشگاه می پردازد و کارکردهای اصلی دانشگاه را در دو بعد کلیدی آموزش شغل و تربیت شاغل و تولید علم خلاصه می کند. او معتقد است که دانشگاه نباید صرفاً مکانی برای کسب مدرک یا آموزش صرفاً نظری باشد، بلکه باید به گونه ای عمل کند که فارغ التحصیلانش، مهارت های لازم برای انجام یک شغل را به دست آورند و در عین حال، به پرورش نسلی از متخصصان متعهد و متفکر بپردازد. تولید علم نیز، از نگاه او، صرفاً به معنای انتشار مقالات پژوهشی نیست، بلکه باید دانشی باشد که به نیازهای حقیقی جامعه پاسخ داده و در راستای تمدن سازی نوین اسلامی ایفای نقش کند.

تحول و انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها: مرحله دوم انقلاب اسلامی

نگاه نویسنده به تحول دانشگاهی، بسیار فراتر از اصلاحات ساختاری ساده است. او این تحول را مرحله دوم انقلاب اسلامی و استمرار آن می داند. از این دیدگاه، دانشگاه به عنوان قلب فکری و فرهنگی جامعه، باید پیشرو در شکل دهی به ارزش ها، آرمان ها و هویت تمدنی باشد. این دگرگونی باید همه جانبه باشد و نه تنها ابعاد آموزشی و پژوهشی، بلکه نظام آموزش و پرورش و به ویژه علوم انسانی را نیز در بر گیرد. این نگرش، لزوم یک بازنگری اساسی در رویکردهای موجود را برجسته می سازد و دانشگاه را از یک نهاد صرفاً آموزشی، به یک موتور محرکه تحولات اجتماعی و تمدنی ارتقاء می دهد.

نقش محوری استاد و نظام استاد-شاگردی

یکی از مهمترین تاکیدات این فصل، نقش محوری استاد در دانشگاه است. نویسنده معتقد است که استاد، تنها یک معلم یا پژوهشگر نیست، بلکه محور اصلی تحول و تربیت در دانشگاه است. از دیدگاه ایشان، نظام سنتی استاد-شاگردی باید احیا شود. در این نظام، ارتباط عمیق و پایدار میان استاد و دانشجو شکل می گیرد که فراتر از انتقال صرف دانش، به پرورش فکری، معنوی و اخلاقی دانشجو منجر می شود. این رابطه نه تنها به عمق بخشیدن به یادگیری کمک می کند، بلکه زمینه را برای تولید علم مورد نیاز جامعه و تربیت متخصصان متعهد فراهم می آورد. دانشگاه اسلامی، در این طرح نو، نهادی است که با تکیه بر این نظام، می تواند نیازهای انقلاب اسلامی برای تمدن سازی نوین اسلامی را برآورده سازد.

«دانشگاه باید پیشرو در شکل دهی به ارزش ها، آرمان ها و هویت تمدنی باشد و تحول آن، مرحله دوم و استمرار انقلاب اسلامی است.»

ارکان چهارگانه تحول در علوم و سازمان تولید علم

نویسنده در این بخش، به تشریح چهار رکن اساسی برای تحول در علوم و سازمان تولید علم می پردازد. این ارکان، شامل مبانی نظری، ساختارهای سازمانی، فرآیندهای عملیاتی و فرهنگ حاکم بر دانشگاه است. او اعتقاد دارد که برای دستیابی به یک دانشگاه تحول یافته، باید به تمامی این ابعاد به صورت همزمان و هماهنگ توجه شود. صرفاً تغییر در یک بخش، بدون توجه به سایر ارکان، نمی تواند به تحول پایدار و عمیق منجر شود. این نگاه سیستمی، به درک جامع تری از چالش ها و ارائه راهکارهای اثربخش تر کمک می کند. به عنوان مثال، اگرچه هیئت علمی قلب دانشگاه است، اما برای اینکه این قلب به درستی بتپد و عمل کند، نیاز به یک سازمان تولید علم ساختاریافته، یک فلسفه وجودی واضح و نقشه راهبردی مشخص دارد.

فصل دوم: مبانی طراحی و مهندسی دانشگاه به عنوان مرکز تولید علم

این فصل، به این پرسش کلیدی می پردازد که چگونه دانشگاه متحول شود؟ دکتر ناظمی اردکانی در این بخش، مدل های سازماندهی دانشگاه را مورد بررسی قرار می دهد و تفاوت های بنیادین میان الگوی سازمان مکانیکی و الگوی سازمان ارگانیک/پویا را تشریح می کند. او به صراحت از الگوی مکانیکی که بر سلسله مراتب خشک، قوانین ثابت و کنترل متمرکز تکیه دارد، انتقاد می کند. در این الگو، دانشگاه به مثابه یک ماشین تصور می شود که اجزای آن به صورت مستقل عمل می کنند و خلاقیت و نوآوری در آن به حداقل می رسد. در مقابل، نویسنده الگوی دانشگاه پویا را پیشنهاد می کند که الهام گرفته از سازمان های ارگانیک و زنده است. در این الگو، دانشگاه یک موجودیت زنده، پویا، منعطف و پاسخگو به تغییرات محیطی است که اعضای آن با یکدیگر در تعامل مستمر و پویا هستند.

مبانی طراحی دانشگاه پویا

نویسنده برای طراحی یک دانشگاه پویا، مجموعه ای از مبانی اساسی را مطرح می سازد که هر یک نقش مهمی در ایجاد یک محیط کارآمد و تحول گرا ایفا می کنند. این مبانی به شرح زیر هستند:

  1. رعایت پیچیدگی و حساسیت شغل هیئت علمی: او تأکید دارد که شغل هیئت علمی، یک شغل پیچیده و حساس است که با هیچ شغل دیگری قابل مقایسه نیست. این شغل نه تنها نیازمند دانش عمیق و تخصص بالا است، بلکه خلاقیت، نوآوری، تعهد اخلاقی و توانایی تربیت نسل آینده را نیز طلب می کند. ساختار دانشگاه باید این پیچیدگی را درک کرده و محیطی فراهم آورد که استاد بتواند به بهترین نحو به رسالت خود عمل کند.
  2. استاد محوری در طراحی ساختار: بر خلاف رویکردهای سنتی که ممکن است ساختارهای اداری را محور قرار دهند، مدیریت دانشگاه ناظمی اردکانی بر این نکته تأکید دارد که طراحی ساختار دانشگاه باید بر پایه نقش محوری استاد باشد. این بدان معناست که تمام فرآیندها، قوانین و سیاست ها باید به گونه ای تنظیم شوند که استاد در مرکز توجه قرار گیرد و توانایی های او برای تولید علم و تربیت شاغل، به حداکثر رسانده شود.
  3. پاسخگویی به نیازهای جامعه: دانشگاه پویا، نهادی منزوی نیست، بلکه به طور فعال به نیازهای جامعه پاسخ می دهد. این پاسخگویی شامل پژوهش های کاربردی، ارائه خدمات مشاوره ای، تربیت نیروی انسانی مورد نیاز صنایع و بخش های مختلف، و مشارکت فعال در حل مسائل اجتماعی است. دانشگاه باید به یک موتور توسعه برای جامعه تبدیل شود.
  4. مدیریت بازده به جای مدیریت فرایند: این یکی از مهمترین اصول مطرح شده توسط نویسنده است. در مدیریت بازده، تمرکز بر نتایج و خروجی های کار است، نه صرفاً بر حضور فیزیکی یا انجام مراحل اداری. این رویکرد، انگیزه را برای تولید علم در آموزش عالی و ارائه خدمات با کیفیت بالاتر افزایش می دهد. دانشگاه باید سیستمی را پیاده کند که در آن، عملکرد و نتایج کار اساتید و پژوهشگران به صورت شفاف و عادلانه ارزیابی شود.
  5. وجود انگیزه و توان بالا در تولید علم: دانشگاه باید محیطی باشد که در آن، اساتید و دانشجویان برای تولید علم و نوآوری از انگیزه و توان بالایی برخوردار باشند. این امر نیازمند ایجاد سازوکارهای تشویقی، فراهم آوردن زیرساخت های لازم، و فرهنگ سازی برای ارج نهادن به فعالیت های علمی و پژوهشی است.

توضیح می دهد که پویایی نهاد تولید علم، شاخص حیات، رشد و تکامل جامعه است. او اشاره می کند که حوزه های علمیه، به عنوان نهادهای اصلی تولید علم در حوزه تمدن اسلامی، می توانند و باید نقش مهمی در این تحول ایفا کنند و در کنار دانشگاه، به بازآفرینی هویت علمی و فرهنگی کشور کمک نمایند.

فصل سوم: نقشه جامع علمی کشور و چگونگی راهبری آن

دکتر ناظمی اردکانی در این فصل، به موضوع حیاتی نقشه جامع علمی کشور می پردازد و ویژگی های لازم برای چنین نقشه ای را از دیدگاه خود بیان می کند. او تأکید دارد که نقشه علمی نباید صرفاً یک سند آرمانی باشد، بلکه باید دارای شاخص های عینی و قابل اندازه گیری، اهداف مشخص و راهبردهای اجرایی روشن باشد. این فصل به چگونگی راهبری اجرای نقشه و ترسیم نقشه راه برای آن می پردازد.

اصول راهبری اجرای نقشه و مدیریت درآمد-هزینه

یکی از نوآوری های مطرح شده در این بخش، مفهوم مدیریت درآمد-هزینه مراکز مطالعات (مراکز تولید علم) است. نویسنده اعتقاد دارد که مراکز پژوهشی و تولید علم باید به گونه ای مدیریت شوند که از لحاظ مالی نیز خودکفا و پایدار باشند. این بدان معناست که این مراکز باید بتوانند از طریق پروژه های پژوهشی، قراردادهای صنعتی، و خدمات تخصصی، درآمدزایی کنند و هزینه های خود را پوشش دهند. این رویکرد به پویایی و افزایش کارایی این مراکز کمک شایانی می کند. همچنین، او به الزامات این نوع مدیریت اشاره می کند و سازوکارهایی را برای پذیرش و لغو عضویت اعضای هیئت علمی با نگاه به بازده محوری ارائه می دهد. از دیدگاه او، عضویت هیئت علمی باید بر اساس عملکرد واقعی و میزان مشارکت در تولید علم و تربیت شاغل، ارزیابی و تصمیم گیری شود.

ویژگی الگوی سازمان مکانیکی الگوی سازمان ارگانیک/پویا
ساختار سلسله مراتبی، متمرکز، ثابت منعطف، شبکه ای، غیرمتمرکز
تمرکز بر فرآیند، قواعد و رویه ها بر نتایج، خلاقیت و نوآوری
انگیزه وابسته به مقررات و حضور وابسته به بازده، مشارکت و خودشکوفایی
نقش استاد انتقال دهنده دانش محور تربیت، تولید علم و حل مسئله
رابطه با جامعه غالباً منفعل و یک سویه فعال، پاسخگو و دوسویه

فصل چهارم: حوزه و دانشگاه به عنوان محور تحول و تعالی جامعه

در این فصل، دکتر ناظمی اردکانی به نقش حیاتی و غیرقابل تفکیک حوزه و دانشگاه در فرآیند تحول و تعالی جامعه می پردازد. او تاکید می کند که این دو نهاد، نه تنها باید در کنار یکدیگر عمل کنند، بلکه باید مکمل یکدیگر باشند و با هم افزایی، به اهداف والای تمدن سازی نوین اسلامی دست یابند. این فصل، به تفصیل به نقش ها و مسئولیت های عضو هیئت علمی و جایگاه صاحب نظران و صاحبان تجربه در این مسیر می پردازد.

عضو هیئت علمی: حلقه اصلی ارتباط دانشگاه و جامعه

نویسنده، عضو هیئت علمی را حلقه اصلی ارتباط دانشگاه و جامعه می داند. او نه تنها منتقل کننده دانش و انجام دهنده پژوهش است، بلکه نقش حیاتی در تربیت نیروی انسانی متخصص و متعهد، حل مسائل جامعه، و جهت دهی به حرکت های علمی و فرهنگی ایفا می کند. دکتر ناظمی اردکانی نقش های چهارگانه هر عضو هیئت علمی را تشریح می کند که شامل موارد زیر است:

  1. آموزش و تربیت: انتقال دانش، مهارت ها و ارزش ها به دانشجویان و پرورش استعدادهای آنان.
  2. پژوهش و تولید علم: مشارکت فعال در تولید دانش جدید، نظریه پردازی و حل مسائل از طریق تحقیقات کاربردی و بنیادی.
  3. خدمات علمی و مشاوره ای به جامعه: استفاده از دانش و تخصص برای کمک به حل مشکلات بخش های مختلف جامعه، صنعت و نهادهای دولتی.
  4. راهبری فکری و فرهنگی: ایفای نقش در گفتمان سازی، جهت دهی به افکار عمومی و ارتقاء فرهنگ عمومی جامعه.

این دیدگاه نشان می دهد که وظیفه استاد از صرفاً تدریس فراتر رفته و او را به یک کنشگر فعال در تمامی ابعاد جامعه تبدیل می کند.

نقش صاحب نظران و صاحبان تجربه در تحول و تعالی دانشگاه

یکی دیگر از نکات مهم این فصل، تاکید بر نقش صاحب نظران و صاحبان تجربه در فرآیند تحول دانشگاه است. نویسنده معتقد است که دانشگاه نباید خود را به دیوار کلاس ها و آزمایشگاه ها محدود کند. بلکه باید از خرد و تجربه عملی متخصصان، مدیران، صنعتگران و فعالان اجتماعی بهره گیرد. این افراد، با دیدگاه های عملی و واقع بینانه خود، می توانند به دانشگاه در شناسایی نیازهای واقعی جامعه، تعریف پروژه های کاربردی و جهت دهی صحیح به مسیر پژوهش کمک کنند. ارتباط مستمر با این افراد، به مهندسی و مدیریت دانشگاه برای کارکرد آموزش شغل و تربیت شاغل کمک شایانی می کند و دانشگاه را قادر می سازد تا فارغ التحصیلانی تربیت کند که مستقیماً وارد بازار کار شده و نیازهای آن را برطرف سازند.

فصل پنجم: نقدی بر جامعیت نقشه جامع علمی موجود کشور

این فصل، اوج تحلیل های انتقادی دکتر ناظمی اردکانی است که در آن به بررسی نقشه جامع علمی کشور که سند بالادستی علم و فناوری در ایران محسوب می شود، می پردازد. او با اشاره به نگاه مقام معظم رهبری به این نقشه و طرح سؤالات کلیدی ایشان همچون «کدام علم، به چه اندازه؟»، عمق نقد خود را آشکار می سازد. نویسنده معتقد است که نقشه موجود، با وجود تلاش های صورت گرفته، فاقد جامعیت لازم و دقت کافی برای راهبری تحول بنیادین است.

نقد نویسنده بر سند مصوب نقشه جامع علمی کشور

نویسنده چندین نقطه ضعف اساسی را در سند موجود برجسته می سازد:

  1. روشن نبودن چارچوب ترسیم: از دیدگاه او، چارچوب نظری و عملی که نقشه بر اساس آن ترسیم شده، به وضوح مشخص نیست. این ابهام، به سردرگمی در اجرا و ارزیابی منجر می شود.
  2. ذکر آرمان ها به جای اهداف قابل ارزیابی: بسیاری از مواردی که در نقشه به عنوان هدف مطرح شده اند، در حقیقت آرمان ها و ایده آل هایی هستند که فاقد شاخص های کمی و کیفی مشخص برای ارزیابی هستند. این امر، امکان سنجش پیشرفت و تعیین مسئولیت ها را دشوار می سازد.
  3. هدف گذاری ناقص و نبود معیارهای جهانی مشخص: نویسنده به فقدان هدف گذاری کامل در تمامی حوزه ها و عدم وضوح در معیارهای متناسب با معیار جهانی انتقاد می کند. مشخص نیست که کدام معیار جهانی مد نظر است و چگونه باید به آن دست یافت.
  4. فقدان تعیین نرخ و نسبت شاخص ها: نقشه، نسبت های مطلوب میان شاخص ها و نرخ های رشد مورد انتظار را مشخص نکرده است. به عنوان مثال، نسبت بودجه پژوهشی به تولید ناخالص ملی، یا نسبت فارغ التحصیلان یک رشته خاص به نیازهای جامعه.
  5. عدم ترسیم نیمی از نقشه: از دیدگاه دکتر ناظمی، نقشه جامع علمی کشور در حقیقت تنها نیمی از مسیر را ترسیم کرده و نیمه دیگر آن که شامل راهبردهای عملی و جزئی تر است، مغفول مانده است. این موضوع به فقدان تعیین وضعیت مؤلفه ها در رشته ها و ابهامات در چگونگی پیاده سازی منجر می شود.

این کاستی ها، از دید نویسنده، باعث شده اند که نقشه موجود علمی کشور، با وجود اهمیتش، حاوی سؤالات بدون پاسخ فراوانی باشد که مانع از تحقق کامل اهداف آن می شود. به عنوان مثال، «جایگاه شاخص کدام جایگاه است؟» یا «نسبت مطلوب چه نسبتی است؟» و «کسب و دستیابی از یک تا صد به چه معناست؟» همگی ابهاماتی هستند که در این سند وجود دارند.

«نقشه جامع علمی کشور در حقیقت تنها نیمی از مسیر را ترسیم کرده و نیمه دیگر آن که شامل راهبردهای عملی و جزئی تر است، مغفول مانده است.»

ضروری ترین و نخستین قدم: دسته بندی و سطح بندی علوم

نویسنده در پایان این فصل، یک راهکار اساسی و ضروری ترین و نخستین قدم برای رفع کاستی های نقشه موجود را پیشنهاد می دهد: دسته بندی و سطح بندی علوم. او معتقد است که پیش از هرگونه برنامه ریزی یا سیاست گذاری کلان، باید درکی دقیق از انواع علوم، سطوح آن ها (بنیادی، کاربردی، توسعه ای) و ارتباطات میان آن ها وجود داشته باشد. این دسته بندی و سطح بندی باید بر اساس نیازهای واقعی کشور و چشم انداز دانشگاه تمدن ساز صورت پذیرد تا بتوان بر اساس آن، منابع را به صورت بهینه تخصیص داد و اهداف واقع بینانه و قابل ارزیابی تعیین کرد. بدون این قدم بنیادی، هرگونه تلاش برای تحول، مانند ساختن بنایی بر شن خواهد بود.

نتیجه گیری و جمع بندی

کتاب «الگوی تحول همه جانبه دانشگاه» اثر دکتر مهدی ناظمی اردکانی، اثری عمیق و راهبردی است که به تحول دانشگاهی در ایران از منظری نوین و ریشه ای می نگرد. این کتاب نه تنها به آسیب شناسی نظام آموزش عالی می پردازد، بلکه با ارائه الگویی پویا و راهکارهایی عملی، مسیر رسیدن به دانشگاه تمدن ساز را ترسیم می کند. مدیریت دانشگاه ناظمی اردکانی بر پایه اصول استاد محوری، پاسخگویی به جامعه و مدیریت بازده به جای مدیریت فرایند، از مهمترین ایده های مطرح شده در این اثر است که می تواند بنیادهای تحولی عمیق را در آموزش عالی کشور پی ریزی کند.

پیام اصلی کتاب، تأکید بر این است که تحقق چشم انداز کشور و تمدن سازی نوین اسلامی، بدون یک تحول همه جانبه در دانشگاه ها امکان پذیر نیست. این دگرگونی نیازمند بازنگری در فلسفه دانشگاه اسلامی، احیای نظام استاد-شاگردی و اصلاح نقشه جامع علمی کشور است. نویسنده با نقدهای سازنده خود بر نقشه موجود، لزوم یک رویکرد جامع تر و دقیق تر را برای مهندسی دانشگاه پویا برجسته می سازد. مطالعه این کتاب، برای هر کسی که به آینده آموزش عالی ایران و تولید علم در آموزش عالی علاقه مند است، ضروری به نظر می رسد و می تواند به عنوان یک منبع غنی برای راهکارهای تحول در دانشگاه مورد استفاده قرار گیرد. این اثر نه تنها به درک چالش ها کمک می کند، بلکه الهام بخش اندیشه های جدید و اقدامات تحول آفرین خواهد بود.

درباره نویسنده: دکتر مهدی ناظمی اردکانی

دکتر مهدی ناظمی اردکانی، از شخصیت های علمی و اجرایی برجسته در ایران، نویسنده کتاب «الگوی تحول همه جانبه دانشگاه» است. او دارای سوابق علمی و اجرایی متعددی در حوزه های مختلف مدیریتی و دانشگاهی است که به اثر او عمق و اعتبار می بخشد. تحصیلات ایشان در رشته های مرتبط با مدیریت و برنامه ریزی، دیدگاه او را در خصوص مدیریت آموزشی و تحول سازمانی غنی ساخته است.

دکتر ناظمی اردکانی علاوه بر فعالیت های علمی، در مناصب اجرایی مهمی نیز فعالیت داشته است که از جمله آن ها می توان به تجربه حضور در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و همچنین فعالیت در نهادهای برنامه ریزی کلان کشور اشاره کرد. حوزه های تخصصی او عمدتاً در زمینه علوم انسانی، مدیریت دانشگاهی و نقش دانشگاه در توسعه تمدنی است. او با درک عمیق از چالش ها و فرصت های پیش روی آموزش عالی ایران، توانسته است آثاری کاربردی و تحلیلی ارائه دهد. از آثار دیگر مرتبط او می توان به کتاب هایی مانند «مدیریت راهبردی مساجد»، «سیر تطور الگوهای علم شناسی» و «الگوواره نوین طبقه بندی علوم در ترسیم نقشه جامع علمی کشور» اشاره کرد که همگی از دغدغه های فکری و پژوهشی ایشان در راستای تحول و توسعه کشور حکایت دارند.

دکمه بازگشت به بالا